۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه

بهار - 8/1/1388



شكوفه  رَخت  سپيد  بهاره  پوشيده
به  روي  عالم  زيبا  دوباره  خنديده

به گوش  شاخه، نوا  و  ترانه  مي خواند
ز ترس  باد  بهاري، به  شاخه  چسبيده

به سوگ ترك زمستان نشسته ابر بهار
تمام شب به صبوري ، ز ديده باريده

به ناز و غمزه نگه كرد، دختر خورشيد
به فرقِ  غنچه ي گل، عاشقانه  تابيده

دو  بال  نرم   طلايي،  گشوده   پروانه
سرش نهاده به گلبرگ و تازه خوابيده

نسيم، آمده از سرزمين و خانه ي يار
به خود، ز هم كلامي آن پادشاه باليده

تن نسيم، معطر ز عطر خانه ي دوست
نسيم، مشك ختن  را  به سينه  ساييده

دل  فريد جوان شد به ياد يار قديم
دلش   طپيده   ز  پيغامِ   يارِ  ناديده

۲ نظر:

  1. بسیار زیبا و دلچسب بود به ویژه بیت آخر که صنعت ایهام را به زیبایی به کاربسته اید.
    دست مریزاد،
    اندیشه تان همیشه بهاری باد.

    پاسخحذف
  2. سلام بر سعدی زمان
    بسیار منتظر دیدن شعر جدید شما در مورد بهار بودم و این انتظار ارزش آن را داشت چون شعری که شما گفتید به قدری لطیف و گیرا و بیانگر زیباییها و الطاف خداوندی است که آدمی را به وجد می آورد.
    شما انسان خاص و پر امیدی هستید که خداوند را در همه چیز و همه جا میبیندو این احساس را از طریق اشعار نابتان به شنونده منتقل میکنید.
    این شعر بسیار دلچسب و تاثیر گذار است و بهار را به زبیاترین شکل توصیف کرده.
    کلام و آرایه هایی که به کار بردید فوق العاده است.
    متشکرم و حق نگهدارتان باد.

    پاسخحذف

Free counter and web stats