۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

ز پرده برون آي 24/6/88

ز پس غبار تاري ، تو برون بيا دوباره

بتكان تو آستيني ، بفشان مه و ستاره

تو ببار ، آب رحمت ، بِسَر شرار بي حد

كه ز آتش درونم ، همه جا جَهَد شراره

دلم من بسوخت زآتش ، تو بيا طبيب دردم

به دلم تو مرهمي نِه ، دل پاك پاره پاره

چه كسي بجز تو داند كه چرا دلم شكسته

دل من شكسته از غم ، چه زني به سنگپاره

چه زني به سنگ هجران به دل فريد، آخر

كه بلور قلب صافم ، نبود زسنگ خاره

برَهِ طلب چه خامم، ره عاشقي ندانم

تو ز پرده ها برون آ ، بنماي راه چاره

۱ نظر:

  1. چه توان به این همه ذوق و لطافت و عشق به خداوند گفت جزاینکه واقعا" عالی و منحصر به فرد است .

    پاسخحذف

Free counter and web stats