۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

نامه ي عاشقانه - 5/5/1389


اي خداي بزرگ و  يگانه
با سلامي به تو،  خالصانه

نكته اي با تو خواهم بگويم
بشنو  اين گفته ي صادقانه

آفريدي جهاني دل انگيز
نعمت و رحمتت بيكرانه

عشق و آزادي و مهرباني
شعر و چنگ و نواي ترانه

هر طرف، مهر و لطف الهي
بُد شب و روز من شادمانه

گندم خوشمزه آفريدي
گفتي اما حذر كن ز دانه

ديدم آنگه پريروي زيبا
موي افشانِ او روي شانه

با وقار و خرامان بيامد
تا به نزديك من، دلبرانه

زير لب با من آهسته گفتا
آنچه گويم، بكن بي بهانه

دانه خور زين درخت الهي  
تا كه عمرت شود جاودانه

خوردم و آمدم در زمينت
بعد از آن  كرده ي ابلهانه

در زمين بوده ام سالياني
خسته ام از فسون زمانه

تا به كي امتحانم كني تو
تا كي اين  حكمت عارفانه

كودكي كردم و نادمم من
آه از آن بازي كودكانه

من پشيمان ز كردار خويشم
بشنو اين ناله هاي شبانه

خواهش من ز تو نازنينم
آمدن بار ديگر به خانه

با درود و سلامي دوباره
ختم اين نامه ي عاشقانه

۳ نظر:

  1. I agree with you. I just hope my ticket is round trip and is still valid
    Dona

    پاسخحذف
  2. سلام بر سعدي زمان
    شعر زيبايتان به مانند جويباري آرام و روان و دلنشين است. اين شعر عميقا در جان ادمي رخنه و اثر ميكند. شما به قدري با صفا و صداقت اين شعر نامه را گفتيد كه اطمينان دارم يزدان پاك نيز از خواندن آن لذت مي برد .
    به ايمان و خلوص شما غبطه ميخورم. و صد البته به استعداد فوق العاده تان در خلق چنين اشعار نابي.
    حق يار و نگهدارتان باد.

    پاسخحذف
  3. The only vision I have is your sight
    The only thing I follow is your light.
    Everyone finds his repose in sleep,
    Sleep from my eyes has taken flight.
    جز نـقـش تو در نـظر نیامد ما را
    جز کوی تو رهـگذر نیامد ما را
    خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
    حـقا کـه بـه چشم در نیامد ما را MT

    پاسخحذف

Free counter and web stats