۱۳۹۱ مهر ۱, شنبه

شعر «بیا تا بیابیم» سروده ی «ویلیام هنری دیویس» شاعر بریتانیایی – برگردان آزاد فرید تربتی – 1/7/91



نازنینم بیا تا بگردیم
کوه و صحرا و دشت و دمنها
با امیدی که آنجا بیابیم
کلبه ای را میان چمنها
در میان هزاران بنفشه
در دل لاله و یاسمنها

ساده و کودکانه بخندیم
بر پرشهای زنبور خسته
بر سر غنچه ها در چمنها
دل ز غمهای دنیا گسسته
می مَکَد شهد شیرین گل را
از لب غنچه ی نیمه بسته

لانه بر پا کند یک قناری
در میان چمن شادمانه
میزند او صدا نام ما را
در میان سرود و ترانه
سرگذارد سَرِ شانه ی ما
میزند چَه چَهِ عاشقانه

من عجب دارم از کار مردم
دوری از یکدگر، خود پرستی!
عمر ما کوته و وقت ما کم
بی امان می دود دور هستی
پس چرا نفرت و خشم و کینه
جای عشق و جوانی و مستی

اول صبح  یک روز مرداد
شد طبیعت به یکباره بیدار
عاشقان عازم دشت و صحرا
دست من در کف دست دلدار
ازشرار نفسهای عاشق
صورت زندگی سرخ و تبدار

Come, Let Us Find

William Henry Davies

Come, let us find a cottage, love,
That's green for half a mile around;
To laugh at every grumbling bee,
Whose sweetest blossom's not yet found.
Where many a bird shall sing for you,
And in your garden build its nest:
They'll sing for you as though their eggs
Were lying in your breast,
My love--
Were lying warm in your soft breast.
'Tis strange how men find time to hate,
When life is all too short for love;
But we, away from our own kind,
A different life can live and prove.
And early on a summer's morn,
As I go walking out with you,
We'll help the sun with our warm breath
To clear away the dew,
My love,
To clear away the morning dew.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Free counter and web stats