۱۳۹۱ مهر ۸, شنبه

«من آموخته ام» سروده ی «آنا آخماتوف» شاعر روسی – برگردان آزاد فرید تربتی -7/7/91



من آموخته ام
ساده و زاهدانه زیستن را
و افکار خرمندانه ریستن را
و به آسمان، عاشقانه نگریستن را
و در هنگام دعا به درگاه خدا گریستن را

من آموخته ام
در گرگ و میش غروب
راهی  دراز  طی نمودن را
و غم بیهوده از دل زدودن را
و در میان دره های سرسبز بودن را
و گلهای زرد و قرمز عطرآگین بو نمودن را
و صدای خش خش برگها در زیر پا شنودن را
و در بیان عمر فانی زیبا، شعرهای شادمانه سرودن را

چون به خانه بازمیگردم
عشوه های گربه دیدن  را
و بر فراز برج کنار برکه رسیدن را
و برشعله های آتشِ افروخته دمیدن را
و پرنده ای بر فراز سقف خانه ام پریدن را
و صدای شکستن سکوت شنیدن را
و تو  بر در سرای من، حلقه کوبیدن را
و من صدای آن حلقه بر در نشنیدن را

I've learned to live simply, wisely

I've learned to live simply, wisely,
To look at the sky and pray to God,
And to take long walks before evening
To wear out this useless anxiety.

When the burdocks rustle in the ravine
And the yellow-red clusters of rowan nod,
I compose happy verses
About mortal life, mortal and beautiful life.

I return. The fluffy cat
Licks my palm and sweetly purrs.
And on the turret of the sawmill by the lake
A bright flame flares.

The quiet is cut, occasionally,
By the cry of a stork landing on the roof.
And if you were to knock at my door,
It seems to me I wouldn't even hear.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Free counter and web stats