۱۳۹۱ آبان ۱۵, دوشنبه

همدردی – سروده ی امیلی برونته – برگردان آزاد فرید تربتی – 15/8/1391



تو را نومیدی مباد
آن زمان که
در دل شب
شعله ورند ستارگان

آن زمان که
شبنم سکوت می بارد
شامگاهان

آن زمان که
زراندود می گردد
از تابش خورشید
بامدادان

تو را نومیدی مباد
هرچند جاری شوند
رودخانه ها
از سرشکِ دیدگان

آیا عاشقانه ترین سالها
جاودانه نیستند
در قلب تو ؟

می گریند
و می گریی
چنین باد

آه می کشند
بادها
آنگاه که
تو آه می کشی

زمستان می پاشد
اندوهش را
بر برفها
آنجا که پوشانده اند
زمین را برگها

اما زنده می گردند
دیگر بار
برگها
و  پیوند خورده
سرنوشت تو
در سرنوشت برگها

پس آغاز کن
سفر را
هرچند که
خجسته دل نباشی
اما امید
که هرگز
شکسته دل نباشی


There should be no despair for you
While nightly stars are burning;
While evening pours its silent dew,
And sunshine gilds the morning.
There should be no despair--though tears
May flow down like a river:
Are not the best beloved of years
Around your heart for ever?

They weep, you weep, it must be so;
Winds sigh as you are sighing,
And winter sheds its grief in snow
Where Autumn's leaves are lying:
Yet, these revive, and from their fate
Your fate cannot be parted:
Then, journey on, if not elate,
Still, NEVER broken-hearted!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Free counter and web stats