۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

آتش درون - 16/5/1389


بي حرف و بي بياني، نام مرا صدا كن
بي شربت و دوايي، درد مرا دوا كن

در عين بي نيازي، خواهم تو را من از تو
درويش بي نيازم، پس حاجتم روا كن

هم نذر و حاجت از تو، هم استجابت از تو
اي پادشاه هستي، اين بنده را دعا كن

مرغ قفس كه روزي، در باغ مي پريده
جانش فسرد اينجا، مرغ از قفس رها كن

مرغ فسرده جان را، تنها ي بي زبان را
با مرغكان، دوباره، همراه و  هم نوا كن

آه اي خداي عالم، مرغ شكسته بالم
داني چه خواهم از تو، نذر مرا ادا كن

گر نام من بخواني، با سر به خانه آيم
گر خلف وعده كردم، جان مرا فدا كن

بس كن فريد آخر، از آتش درونت
سوزد تمام دنيا، كمتر خدا خدا كن

۳ نظر:

  1. سلام بر سعدي زمان
    ايمان و اخلاص شما آدمي را مبهوت ميكند .
    خواندن چنبن مناجات هايي كه به اين زيبايي گفته شده مرا به فكر فرو ميبرد كه خدايا من كجاي اين دايره پرگار قرار دارم و احساس حقارت و خجالت ميكنم.
    بي صبرانه منتظر خواندن اشعار روحيه بخش و اميدوار كننده تان هستم همانطور كه منتظر خواندن مناجات هاي روحاني تان هستم.
    حق يار و ياورتان باد.

    پاسخحذف
  2. I believe God has answered your prayers by giving you this talent. I am thankful for being able to read and enjoy your poems.
    Dona

    پاسخحذف
  3. من درويش بي‌نيازم
    خواهم رسم به جايي
    تا تَرك تَرك
    وِِرد زبانم گردد
    سروناز

    پاسخحذف

Free counter and web stats