-->
وحيد عزيز دو قطعه شعر انگليسي برايم فرستاده و خواسته كه آنها را به شعر فارسي برگردانم. شعر زير ترجمه اي مفهومي از شعر 'راه نرفته ' سروده شاعر نامدار آمريكايي 'رابرت فراست' است. اصل متن انگليسي را در انتها آورده ام.
ميان جنگل انبوه، نشاني از دو راهي بود
يكي شايد به آزادي، يكي شايد تباهي بود
منِ تنها و سرگردان، نگاهم خيره و پرسان
كدامين ره براي من، رهِ پاك و الهي بود
براه اولين گويا، مسافر بس گذر كرده
ولي آن راه ديگر را، كسي كمتر سفر كرده
كف آن راه پوشيده، ز برگ خشك پاييزي
تو گويي برگ پاييزي، بسوي من نظر كرده
بگوش من همي آيد، صدا ي آه جانسوزي
رها كن راه اول را، تو اينك، تا دگر روزي
ولي من نيك مي دانم، اگر اين راه آخر شد
نباشد فرصت ديگر، براي دانش اندوزي
پس از يك راه طولاني، كشم آه پشيماني؟
و يا فرياد خوشحالي، ز ترك راه ظلماني؟
نهادم پاي در راهي، كه كمتر پاي پيموده
همين وجه تمايز بُد، در اين سوداي انساني
The Road Not Taken
By: Robert Frost
Two roads diverged in a yellow wood,
And sorry I could not travel both
And be one traveler, long I stood
And looked down one as far as I could
To where it bent in the undergrowth;
Then took the other, as just as fair,
And having perhaps the better claim
Because it was grassy and wanted wear,
Though as for that the passing there
Had worn them really about the same,
And both that morning equally lay
In leaves no step had trodden black.
Oh, I marked the first for another day!
Yet knowing how way leads on to way
I doubted if I should ever come back.
I shall be telling this with a sigh
Somewhere ages and ages hence:
Two roads diverged in a wood, and I,
I took the one less traveled by,
And that has made all the difference.