وحيد عزيز نوشته بود چند خط اول اين شعر را ترجمه كرده ولي حال و حوصله تمام كردنش را ندارد. من يك خط اول را از وحيد گرفتم و بقيه شعر را برايش ترجمه كردم و به او تقديم مي كنم، و از او مي خواهم ترجمه اش را به اتمام برساند.
جان دون اين شعر را در قرن هفدهم سروده است.
مشو مغرور بر خود
اين چنين اي مرگ
اگر مردم تو را عالي مقام و
درخور تعظيم مي دانند
تو هرگز نيستي اين سان
اگر پنداشتي آن مردمان مردند
زهي پندار بي حاصل
تو اي موجود بي چاره
تو عاجز بوده اي
از كشتن يك آدمي چون من
نگه كن اندكي
بر چهره ي آرامش و خفتن
كه چون تصوير نقش چهره ات
در آينه پيداست
عجب
آرامش و خفتن
برايم لذتي دارد
گوارا باد و شيرين تر
مرا يك لذت برتر
كه روزي مرگ مي آرد
در آن هنگام
چون عالي ترين مردمان
همراه تو رفتند
بدنهاشان دگر خفته
و روح شادشان پرواز در آرامش مطلق
و تو اي مرگ
تو
در بند تقديري
در بند تقديري
هجوم پادشاهان
جنگ، سم
بيماري مهلك
بود تقدير اين مردم
و تو در بند تقديري
كند تخدير يك افيون
و يا جادوي يك افسون
مرا در خواب
بهتر از زماني كه
تو اين سان مردمان در خواب مي داري
چرا پس
اين چنين بيهوده
خود را مالك و ارباب پنداري
پس از يك لحظه خوابيدن
چو ما از خواب برخيزيم
دگر همواره بيداريم
براي جاودان اين جا
و تو اي مرگ
خواهي مرد
براي جاودان اين جا
Death, Be Not Proud
John Donne
DEATH be not proud, though some have called thee
Mighty and dreadfull, for, thou art not so,
For, those, whom thou think'st, thou dost overthrow,
Die not, poore death, nor yet canst thou kill me.
From rest and sleepe, which but thy pictures bee,
Much pleasure, then from thee, much more must flow,
And soonest our best men with thee doe goe,
Rest of their bones, and soules deliverie.
Thou art slave to Fate, Chance, kings, and desperate men,
And dost with poyson, warre, and sicknesse dwell,
And poppie, or charmes can make us sleepe as well,
And better then thy stroake; why swell'st thou then;
One short sleepe past, wee wake eternally,
And death shall be no more; death, thou shalt die.