۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه
ز پرده برون آي 24/6/88
ز پس غبار تاري ، تو برون بيا دوباره
بتكان تو آستيني ، بفشان مه و ستاره
تو ببار ، آب رحمت ، بِسَر شرار بي حد
كه ز آتش درونم ، همه جا جَهَد شراره
دلم من بسوخت زآتش ، تو بيا طبيب دردم
به دلم تو مرهمي نِه ، دل پاك پاره پاره
چه كسي بجز تو داند كه چرا دلم شكسته
دل من شكسته از غم ، چه زني به سنگپاره
چه زني به سنگ هجران به دل فريد، آخر
كه بلور قلب صافم ، نبود زسنگ خاره
برَهِ طلب چه خامم، ره عاشقي ندانم
تو ز پرده ها برون آ ، بنماي راه چاره
نوع شعر:
عارفانه ها
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
چه توان به این همه ذوق و لطافت و عشق به خداوند گفت جزاینکه واقعا" عالی و منحصر به فرد است .
پاسخحذف