صياد روزگار
حکیمانه گفته بود
آهوي زخم خورده
به شوق وصال مرگ
با لا ترين جهش عمر
خويش را
آغاز مي كند
با خيزشي بلند
تا اوج قله ي آرامش و سكون
پرواز مي كند
سنگِ زمختِ سخت
زیر فشار چکمه ی
سنگین عابران
حرف از دل شکسته ی ناشاد می زند
فولاد پر دوام
با هر فرودِ ضربه ي یک پُتك آهنين
از جاي خود جهيده و فرياد مي زند
ُلپِّ سپيد یار
از گَزِش نيشِ روزگار
رنگش چو رنگِ خون شده و داد مي زند
شادي
حفاظ روح من از حمله های رنج
تا روحِ زخم خورده نبينند ناكسان
تا رازِ خون سرخ كه پوشيده با زِرِه
نا محرمان به طعنه نگويند
با كسان
A wounded deer leaps
highest
Emily Dickinson
A wounded deer leaps
highest,
I've heard the hunter tell;
'Tis but the ecstasy of death,
And then the brake is still.
The smitten rock that gushes,
The trampled steel that springs:
A cheek is always redder
Just where the hectic stings!
I've heard the hunter tell;
'Tis but the ecstasy of death,
And then the brake is still.
The smitten rock that gushes,
The trampled steel that springs:
A cheek is always redder
Just where the hectic stings!
Mirth is mail of
anguish,
In which its cautious arm
Lest anybody spy the blood
And, "you're hurt" exclaim
In which its cautious arm
Lest anybody spy the blood
And, "you're hurt" exclaim
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر