۱۳۸۸ فروردین ۳۱, دوشنبه

روز خلقت


روز خلقت

گويند روز خلقت روزي است در بهاران

هنگامه غريبي است اين روز خلق انسان

از برق خشم يزدان ازكفر و كبر شيطان

غيرت زده جرقه آتش فتاده در جان

كوه و زمين نبستنداز ترس عهد و پيمان

انسان نبود آگه از هوش و مكر رندان

شادي نمود و خنده چون كودكان نادان

با پاي خود بپيمود آن كوره راه زندان

بگرفت آن امانت بشكن زنان و شادان

وانگه رها نموده آن را به طاق نسيان

افرشتگان درگاه در اين قضيه حيران

در امتحان ايزد اين است گوي و ميدان

شد رعد و برق و باريد رگبارهاي باران

بيدار شد طبيعت با هجرت زمستان

صوت اذان مرغان قد قامت درختان

آواز هر پرنده چون نعره هاي مستان

آهنگ وشعر داود خواننده خوش الحان

رقص خوش شكوفه با نغمه هزاران

پروانگان خوش رنگ با بالهاي الوان

نازك نشسته بر گل با چهره هاي خندان

اندام بيد مجنون رقصيد وگشت جنبان

آرام و نرم و نازك با عشوه هاي چندان

باد خوش بهاري از سوي ملك يزدان

عطر شكوفه آورد پاشيد در بيابان

خوش باد اين بهاران هنگام وصل ياران

خوش باد اين بهاران در سرزمين ايران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Free counter and web stats