آفرينش من
خلق چو كردي تو مرا، بر همگان مير شدم
رانده شدم من ز عدن، خاك زمينگير شدم
روح تو در جسم من و خاك بود پيرهنم
زان سپس زنده شدن، بسته به زنجير شدم
ديو هوا بر سر زين، تاخته در دشت هوس
در كف او تير و كمان، آهوي نخجير شدم
نفس چو بانوي جوان، ناز كنان خدعه كنان
برد جواني زكفم، يك شبه من پير شدم
رنگ ولعاب رخ اين، ساحره مكر و فسون
سحر نموده دل من، آلت تزوير شدم
زهد و عبادت به رهت، عادت من نيمه شبان
جمله رها كرده و من يكسره تكفير شدم
رحمت و الطاف خدا، شامل هر پير و جوان
بابت آن لطف و كرم، من زبر و زير شدم
گوشه اين كهنه سرا، بست نشستم به دعا
ورد و دعاي سحري، ناله شبگير شدم
از سر اميد و رجا، چنگ زدم حبل متين
وعده بخشش ز خدا، آمدو من شير شدم
دل بسپردم به خدا، ترك چو كردم دو جهان
در كف آن شير خدا، قبضه شمشير شدم
تربتي خام و جوان، بي كمكش پخته نشد
با كمك دين خدا، صاحب تدبير شدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر