۱۳۸۸ خرداد ۱۸, دوشنبه

آفرينش من


آفرينش من

خلق چو كردي تو مرا، بر همگان مير شدم

رانده شدم من ز عدن، خاك زمينگير شدم

روح تو در جسم من و خاك بود پيرهنم

زان سپس زنده شدن، بسته به زنجير شدم

ديو هوا بر سر زين، تاخته در دشت هوس

در كف او تير و كمان، آهوي نخجير شدم

نفس چو بانوي جوان، ناز كنان خدعه كنان

برد جواني زكفم، يك شبه من پير شدم

رنگ ولعاب رخ اين، ساحره مكر و فسون

سحر نموده دل من، آلت تزوير شدم

زهد و عبادت به رهت، عادت من نيمه شبان

جمله رها كرده و من يكسره تكفير شدم

رحمت و الطاف خدا، شامل هر پير و جوان

بابت آن لطف و كرم، من زبر و زير شدم

گوشه اين كهنه سرا، بست نشستم به دعا

ورد و دعاي سحري، ناله شبگير شدم

از سر اميد و رجا، چنگ زدم حبل متين

وعده بخشش ز خدا، آمدو من شير شدم

دل بسپردم به خدا، ترك چو كردم دو جهان

در كف آن شير خدا، قبضه شمشير شدم

تربتي خام و جوان، بي كمكش پخته نشد

با كمك دين خدا، صاحب تدبير شدم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Free counter and web stats