در خلوت تنهایی خود سری به وبلاگ دوست عزیز و دانشمندی زدم, و دیدم که از تنهایی خود شکوه کرده و شعر بسیار زیبایی را سروده است. پاسخ او را با ابیات زیر دادم. برای دیدن شعر او به شعر زیبای دکتر مراجعه کنید.
نه حبابید که سرگشته دریا شده اید
نه چو بادید که آواره صحرا شده اید
گل امیدِ به فردا, ز سخنهای تو رُست
باعث رویش گل در دل فردا شده اید
چه کسی گفت که آتش بزنی بر تن خویش؟
رحم کن بر من شوریده و این حال پریش
منم آن شاپرکی, کو رهد از حلقه شمع
تو بزن آتش سوزنده مرا, بی کم و بیش
گردنت بابت افکار گِرانَت, تا شد
همه ی علم جهان در سر و جانت, جا شد
بار آن توشه, بر ای تن تو سنگین است
گوشه ای از غم تو,کاش نصیب ما شد
کاش غم بودم و در کنج دلت جایم بود
خنده ات رونق آن خلوت تنهایم بود
کاش نی بودم و در پنجه چوپان بودم
نغمه شاد جهان, صادره از نایم بود
چه کسی گفت که تو بیکس و تنها شده ای
تو میان همگان ناب و مُجَزا شده ای
گوهری, کز صدف کون و مکان بیرونی
بر سر تاج جهان, گوهر یکتا شده ای
سلام بر سعدی زمان. خوش به حال دکتر که میتوانند با شما مشاعره کنند.
پاسخحذف