۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

گنجشک 27/7/88


 

شبی در خواب بودم من, یکی آهسته بر در زد

به آرامی به خود گفتم, که یارم آمد و سر زد

هراسان جسته از جایم, و درب خانه  وا کردم

یکی گنجشک آنجا بود, که تا دیدش مرا, پر زد


۲ نظر:

  1. سلام بر سعدی زمان. از این لطیف تر و با احساس تر نمیشد گفت. گنجشک از خجالت دیدن استاد پر زده و از دور میشنود و میبیند. وای فوقالعاده زیبا است. ایزد یارتان .

    پاسخحذف
  2. سلام بر سعدی زمان. ما را امروز هم مهمان کلام زیبا و پرگیرایتان کنید که روز بدون دیدن افرینشهای دلنشین شما برای من روزی بدون روح است.

    پاسخحذف

Free counter and web stats