۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه

چشمِ تشنه – 15/1/1389

ديشب فسرده بودم و حا لم خراب بود
چشمم نداشت اشكي و محتاج آب بود

چشمم دويد تا لب چشمه، ولي چه سود
روياي چشم تشنه ي من هم  سراب بود

۷ نظر:

  1. سلام بر سعدی زمان
    جانا تو وصف حال ما گفتی.
    غبار غم برود حال خوش شود حافظ
    تو آب دیده ازین رهگذر دریغ مدار
    خداوند یار و همدمتان باد.

    پاسخ دادنحذف
  2. غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
    ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست
    سعـــديا گر بکنــــد سيـــل فنـــا خــــانه عمر
    دل قوي دار، کـــه بنياد بقــا محــکم از اوست

    پاسخ دادنحذف
  3. شادي، طنين بانگ اذان از وجود ماست
    ابرازِ يك سپاس به ايزد، ز بودِ ماست


    شادي، بيان شكر به درگاه ايزد است
    شاديِ او ز شادي ما هم به سود ماست




    --

    پاسخ دادنحذف
  4. مگر ما عمله ی طرب مرده ایم که قبله ی عالم افسرده شده اند؟

    پاسخ دادنحذف
  5. سلام بر سعدی زمان
    شادی و غم دو روی یک سکه یا به عبارتی دقیقتر دو روی زندگی هستند.
    عارفی گفته هیچ یک از این دو ماندگار نیستند و لازمه وجود یکدیگرند با آمدن یکی دیگری خود را آماده هنر نمایی میکند، پس غم مخور که این نیز بگذرد.
    خداوند مهربان گذر زمان را به همین علت گذاشته که حکمت خداوند بی منتهاست ولا اقل از درک من کمترین فرتراست.
    من اطمینان قلبی دارم که خداوند هم راضی به دیدن ناراحتی شما بنده صادق و خاص خود نیست و تنها گاهی میخواهد توجه بیشتری از شما ببیند .
    ما را دعا کنید. حق یار و همرامتان باد.

    پاسخ دادنحذف

Free counter and web stats