۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه
بال تخيّل - 28/1/1389
ديشب تو كسل بودي و خوشحال نبودي
بودي تو پريشان و سرِحال نبودي
افكار تو پيچيده و پر چين و شكن بود
پر خنده و سرزنده و با حال نبودي
در رزم دليران، پسرزال نبودي
در زير ستمهاي زمان، پشت تو خم شد
اين بار گران بود و تو حمّال نبودي
هرگز طلب خانه و كاشانه نكردي
هرگز پي اسباب و پي مال نبودي
شادي و نشاط دگران بهر تو كافي
رويايي و در حسرت آمال نبودي
پرواز تو با بال تخيل به فلك بود
در حسرت پرواز و پر و بال نبودي
با بال خيالت تو پريدي به سر بام
در اوج فلك بودي و در حال نبودي
نوع شعر:
احساسات شخصي
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
سلام بر سعدی زمان
پاسخحذفاشعار زیباو با احساس شما چون باران بهاری لطیف و دل نشین است.
حقیقتا دید نکنه بین شما تقدیر بر انگیز است .
چه زیباست زمانی که در افلاک قرار داری و میدانی دوستی داری که میتوانی به او تکیه کنی و یاری در روی زمین که درک و یادت می کند .شما این مصادیق را به روشنی و بهترین صورت به تصویر در آوردید.
حق یار و نگهدارتان باد.