باد خنك و سبزي باغ و لب ايوان
طنازي يك بلبل و يك قطره ي باران
با باد بهاري دل اين بنده خنك شد
اي يار، چه رمزيست در اين باد بهاران؟
هردم كه زدم دم، ز غم محنت ايام
پيغام تو نازل شده با لطف فراوان
هر لحظه كه كردي نظر لطف بسويم
آن لحظه بشد سختي هر مهلكه آسان
تا لشكر غم ديد كه امّيد تو آمد
از معركه پنهان شده آن لشكر حرمان
احوال من از ياد سر زلف تو، به شد
خواهم كه زنم شانه بر آن زلف پريشان
يك قطره از آن مي كه چكاندي به لب من
بي خود ز خودم گشته و از باده پرستان
در وقت نمازم، چو تو در ياد بيايي
اركان وجودم، همه از ياد تو لرزان
اين شعر من از ياد تو چون دُرّ و گهر شد
هر بيت، به از سيم و زر و گوهر و مرجان
Reading this poem today gave me hope for tomorrow.
پاسخحذفThank you
Dona
سلام بر سعدی زمان
پاسخحذفتو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
نیایش شما زیباتر از نیایشی صرف است . آن لطیف ، قدر شناسانه ، عارفانه، عابدانه و مخلص میباشد.
متشکرم و خداوند همیشه یارتان.