و صدايي آمد
يك نفر در مي زد
و من آن جا آرام
خفته بودم
به دل بستر گرم
باز او بر در زد
اندكي محكم تر
من كمي غلت زدم
چه كسي آن جا بود؟
او چه خواهد از من؟
بار ديگر به درم مي كوبيد
باز كن چشمانت
باز كن اين در را
جامه را ديگر كن
تو بيا همراهم
خواب و بيدار
در آن بستر گرم
اندكي غلت زدم
با خودم مي گفتم
چه كسي آن جا بود؟
او چه خواهد از من؟
و هياهويي شد
هاي و هويي و صداها درهم
چه كسي آن جا بود؟
جستم از بستر گرمم آخر
باز كردم در آن خانه ي گرم
همه جا تاريكي
همه جا ساكت بود
سوز سردي آمد
چه كسي آن جا بود؟
او چه خواهد از من؟
و ندايي آمد
باز كن چشمانت
جامه را ديگر كن
تو بيا همراهم
With expressing your feelings and thoughts into pure poetry, you have the art to convey your emotion to the readers and touch their souls. MT
پاسخحذفسلام بر سعدي زمان
پاسخحذفشعر ، بسيار روان و متفاوت بود. شعر را مبهم به اتمام رسانديد كه خود به جذابيت شعر افزوده است.
هنوز در حيرت اين ابياتم .
حق يار و ياورتان باد.
استادمحترم،
پاسخحذفاین شنبه را با خواندن شعرشما شروع کرده و آن را به فال نیک می گیرم. اما باید بگویم که در جواب
"باز كن چشمانت
جامه را ديگر كن
تو بيا همراهم"
جسارتاً باید بگویم، "لطفاً برو بعداً بیا"
با احترام،
بهرام