۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

جاودانگي – 24/8/1389 – ترجمه شعر – سري چينموي


در عمق جسم خود
احساس مي كنم
يك روح با شكوه
يك روح سرفراز
يك روح بيكران

در عمق قلب خود
احساس مي كنم
از سوي زندگي
نور  سپيد حق
مي تابد از درون

احساس مي كنم
پرواز مي كند
اين روح سركشم
تا ارتفاع حق
از جسم من برون

آنجا كه ديده نيست
در چشم ديده ام
ابهام و تيرگي
آلام زندگي
مرگ و نبودگي

آنجا نبوده هيچ
پرواي روز و شب
تا مضطرب كند
خواب و خيال من

تابد به سوي من
نوري ز آسمان
تا او مدد كند
روح  مرا  نهان

ترديد و ياس من
از ديده ناپديد
چشمان روشنم
روياي خود بديد

در اين جهان غم
من برتر از غمم
من، شهر و خانه ام
در خانه ي خدا
بيرون از اين جهان

افكار آدمي
بي مرز و انتها
در حول محورش
افكار من رها

در گنبد جهان
جمع ستارگان
در بر گرفته اند
آرامش مرا
در شكل روح من
در سقف آسمان

ايام، در گذر
مانند برق و باد
يابم در اين گذر
 ايام جاودان

او مي دمد به ني
سازد ترانه اي
من با نواي ني
خوانم ترانه اش

ممكن نمايدم
هر غير ممكني

زنجير زندگي
بر زندگاني ام
رخشان ز نور او
زنجير فاني ام
زنجير من گسست
من جاوداني ام
 

Immortality
Sri Chinmoy
I feel in all my limbs His boundless Grace;
Within my heart the Truth of life shines white.
The secret heights of God my soul now climbs;
No dole, no sombre pang, no death in my sight.
No mortal days and nights can shake my calm;
A Light above sustains my secret soul.
All doubts with grief are banished from my deeps,
My eyes of light perceive my cherished Goal.
Though in the world, I am above its woe;
I dwell in an ocean of supreme release.
My mind, a core of the One's unmeasured thoughts;
The star vast welkin hugs my Spirit's peace.
My eternal days are found in speeding time;
I play upon His Flute of rhapsody.
Impossible deeds no more impossible seem;
In birth chains now shines Immortality.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Free counter and web stats