۱۳۹۱ آبان ۱۷, چهارشنبه

خزان – 17/8/1391




اي برگهاي زرد
اي برگهاي خشك
افتاده بر زمین
رنجور و دل غمین

فرياد مي زنيد
کو مرد رفتگر؟
رفتيم ما زِ  ياد
تا كي اسير باد

روزي سر درخت
شاداب و سبز و نرم
همراه مرغكان
شاد و ترانه خوان

مام سپيد ابر
پرورده قطره ها
باران به شوق ما
باريده از هوا

مست از مِيِ بهار
بر اوج شاخه ها
مست و خراب و شاد
رقصي ميان باد

سرگرم گفتگو
با دُخت لاله ها
محو شكوفه ها
غافل ز لحظه ها

يك لحظه ي دگر
افتاده بر زمين
بي قدر و بي بها
در زير دست و پا

اينجا اسير باد
رفتيم ما زِ ياد
وقت وداع ماست
اين رفتگر كجاست؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Free counter and web stats