۱۳۹۱ آبان ۱۲, جمعه

اي برگها فروريزيد – سروده ي اميلي برونته – برگردان آزاد فريد تربتي – 2/8/1391




اي برگها  فرو ريزيد
اي برگها  فرو ريزيد
اي گلها با مرگ بياميزيد
اي شبها بر خود بيافزاييد
اي روزها از خود بكاهيد


از هر برگی که فرومیریزد
نجوایی برمیخیزد
و هر نجوایی
در نجوای دیگر می آویزد
نقاش پاییزی
رنگها را در هم می آمیزد
و رنگ خزان را
بر  بوم طبیعت می ریزد

من تَبَسُم خواهم كرد
وقتي كه دانه ي برف
جوانه ميزند
بر شاخساري كه گل سرخ
بايد جوانه بزند

من ترانه خواهم خواند
آن هنگام كه
شب از ميانه بر مي خيزد
و روزي دلتنگ تر از شب
از گنبد آسمان مي آويزد

Emily Jane Brontë :

'Fall, leaves, fall'


Fall, leaves, fall; die, flowers, away;
Lengthen night and shorten day;
Every leaf speaks bliss to me
Fluttering from the autumn tree.

I shall smile when wreaths of snow
Blossom where the rose should grow;
I shall sing when night's decay
Ushers in a drearier day.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Free counter and web stats