من چيستم شعر نويي، گوينده شعرش تويي
يا يك شراب كهنه اي، ساقي سيمينش تويي
من چيستم يك صورتي، صورتگر چينش تويي
يا نقش خود در جام مي، جام جهان بينش تويي
من چيستم فرزانه اي، اندر صدف دردانه اي
يا عاشق ديوانه اي ، پر سوخته پروانه اي
من چيستم مرد رهي، پا در ره جانانه اي
يا شاعرافسرده اي، كز كرده در ميخانه اي
من چيستم درمانده اي، از شهر جنت رانده اي
يا خواب مانده در شبي، از كاروان جا مانده اي
من چيستم ترسيده اي، آيات قرآن خوانده اي
يا در مصاف نفس خود، بر لشكري فرمانده اي
من چيستم دريا دلي، از موج و طوفان رسته اي
يا قايق بشكسته اي، دل را به ساحل بسته اي
من چيستم وارسته اي، در دير حق بنشسته اي
يا باغبان عاشقي، كاو چيده از گل دسته اي
من چيستم گمگشته اي، آن موسي عمران تويي
يا غرقه در سيلابها، آن نوح كشتيبان تويي
من چيستم جز تربتي، سازنده خاكش تويي
يا ساجدي بر خاك تو، چون ايزد پاكش تويي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر