اولين روز بهار است و هوا باراني
زندگي باقي و غم هاي طبيعت فاني
سبزه وگل شده از آب طبيعت همه مست
زندگي نو شد و تكرار شده روز الست
روح انسان شده آزاد ز زندان عبوس
جسم او در طرب و شاد چو در بزم عروس
برگ بر شاخ درختان قدح باده به دست
خورده باران و شده از مي باران سرمست
شاخه سبز درختي كه جوان است و جسور
ميكند دعوت از آن بلبل در حال عبور
طبع خشكيده يك شاعر فرتوت و خمود
شده يك چشمه جوشان و خروشان كه نبود
سلام
پاسخحذفشعر ياراني شما رو خوندم دست شما درد نكنه.
جسارتا دو سه نكته به نظرم رسيد كه عرض ميكنم:
در بيت اول شما ميتونيد " است" رو از انتهاي دو مصراع به قرينه حذف كنيد و از تكرار آن پرهيز كنيد.
در مصرع:
گل و سبزه شده از آب طبيعت همه مست
از وزن خارج شده ايد بهتر است بگوئيد:
سبزه و گل شده از آب طبيعت همه مست
و در مصرع:
برگ بر شاخ درختان قدح باده دست
به نظر ميرسد " به " اشتباها از قلم افتاده.
برگ بر شاخ درختان قدح به باده دست
در مصرع دوم بيت آخر هم بجاي "شد يكي" ميتوانيد از " شده يك " هم استفاده كنيد كه هم روانتر است هم نوعي استمرار را تداعي ميكند.
موفق باشيد.
افشار