۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

ياس سپيد 27/8/88


در يك صبح بسيار زيباي پاييزي كه نم نم باران مي باريد و باد خنك پاييزي صورت را نوازش مي داد، قبل از خروج از خانه، همسر عزيزم مشتي گل ياس خوشبو را كه از باغچه مان چيده بود مقابل بيني من گرفت. از عطر آن مست شدم و در حالت مستي كه در راه رفتن به محل كار ادامه داشت اين شعر را سرودم و تقديم مي كنم به همسرم كه الهام بخش اين شعر بود.

 

دم در، بانوي من، داد به من ياسِ سپيد

خانه خوشبو  شده از رايحه ي خوب اميد

ثبت شد نقش دلش بر دل آيينه ي من

دلِ  من، در  قفسِ  جعبه ي  آيينه  طپيد

۳ نظر:

  1. سلام بر سعدی زمان.قلب شما انقدر زلال و صاف است که گل یاسی چنین اثر پایداری روی ان میگذارد. تمام گلهای یاس را تقدیم حس لطیف و مهربان شما میکنم . با ارزوی پیروزی .

    پاسخحذف
  2. آفرين به همسر شماوصد آفرين به شما
    ايكاش همه مثل شما قدر ميدانستند
    دانا

    پاسخحذف
  3. Making me ponder ...

    It was not you who touched the lialc but they touched you.

    And the memory still continues ... It will never cease to stop!

    پاسخحذف

Free counter and web stats