۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه

شعر سركش - 22/1/1389


اين شعر  را تقديم مي كنم به دوست ناديده ام آقاي افشار كه شعر هاي مرا نقد و نكته هاي خوبي را ياد آوري مي كند. به من ايراد گرفته بود كه  چرا در شعر هايي كه  افعال آنها همه در زمان گذشته هستند، ناگهان از يك فعل حال استفاده مي كني يا برعكس. راستش من اين كار را آگاهانه انجام مي دهم. من شعر را چون توسني مي بينم كه در دشت خيال به هر سو مي خرامد و محدوديتي براي خود قا ئل نيست. نه محدوديت زماني، نه محدوديت مكاني، و نه محدوديت عروضي. اگر خواننده از شعر من لذت ببرد و احساس نكند كه آهنگ شعر ناموزون است، براي من كافي است. البته معني اين حرف آن نيست كه شعر مرا نقد نكند. برعكس، مشتاقانه منتظر نقد هاي بعدي هستم.

 

شعر باشد رها به دشت خيال

مي خرامد به دشت، فارغ بال

 

مي پرد دائماً به  هر سويي

با  پَرِ فكر، از گذشته  به حال

 

او نگنجد به قيد تنگ مكان

از برايش، زمان نگشته وبال

 

عاشق و رند و سركش و  ياغي

ميلِ او كسبِ آرزوي محال

 

شعر اگر رام و بي جنم باشد

نخرم يك غزل به  پنج ريال

 

خانه اش گر بود حصار زمان

خوب باشد، ولي براي  مبال

 

يا رها كن تو خود ز قيد زمان

يا  شوم  بنده، بي خيالِ خيال

 

 

۱ نظر:

  1. سلام بر سعدی زمان
    اشعار شماهمه لطیف ، بامعنی ، دلنشین و تاثیر گذار است .
    با خواندن اشعار شما آنچه زمینی ست فراموش میشود و به عالم دیگری میرویم .
    زمان و مکان در اشعار شما فراموش و زیبایی و خدایی بودن آشکار میشود.
    خواندن اشعارتان مرا آرام و دلگرم میکند.
    شاید از نظر اساتید اشعار شما ایرادات ادبی داشته باشد ولی بدانید هستتند کسانی مانند من که این موارد را نمی بینندو حظ بسیار از آنچه میخوانند میبرند.
    از اشعارتان ممنون و حق یار و نگهدارتان.

    پاسخحذف

Free counter and web stats