خدايا تو بر ما كَرَم كرده اي
كه ما را چنين محترم كرده اي
نسايد سر ما، به جز درگهت
به قلبم به پا، خيمه و خرگهت
نسايم سرم را به درگاه كَس
سرم خم شود بر خداوند و بس
به صورت نهادي مرا چشم پاك
برت صورتم را نهادم به خاك
مرا آفريدي زبان در دهان
به جز مدح ايزد نگويد زبان
مرا بهره دادي ز عشق خواص
به جز ياد تو نايد اندر حواس
مرا داده اي حشمت و آبرو
تو هنگام سختي، مرا چاره جو
نكردي مرا پست و محتاج خلق
ندادي مرا رخت و جامه ز دلق
گرفتي ز من خواهشِ مال و جاه
حريصم نكردي تو بر تخت شاه
تو اين گنج ايمان به من داده اي
چه خواهم دگر، جُز مي و باده اي
خدايا در اين خلوت نيمه شب
در اين حالت مستي و گرم تب
دو چشمان خود را بهم مي نهم
ترا بر جلالت قسم مي دهم
حسابم كن از خيل ياران خويش
از آنان كه جز تو نخواهند بيش
Thank you for helping me to start my day with a positive attitude. Dona
پاسخحذفسلام بر سعدی زمان
پاسخحذفشعرتان نیایش عارفانه و لطیفی است . ظرافت طبع و روانی و نظم جمله ها شعر را بسیار دلنشین میکند.
اشعار شما روز بروز پخته تر میشود که نشان از ذوق سرشار شما میباشد.
از شما متشکرم و حق یارو یاورتان باد.
آينه آن روز که گيري به دست
پاسخحذفخود شکن آن روز مشو خود پرست