۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

نيايش - نيمه شب 10/3/89



خدايا  تو  بر  ما  كَرَم  كرده اي
كه ما را چنين محترم كرده اي

نسايد سر ما،  به جز درگهت
به قلبم به پا، خيمه و خرگهت

نسايم  سرم را  به  درگاه  كَس
سرم خم شود بر خداوند و بس

به صورت نهادي مرا چشم پاك
برت  صورتم را نهادم به خاك

مرا آفريدي زبان در دهان
به جز مدح ايزد نگويد زبان

مرا بهره دادي ز عشق خواص
به جز ياد تو نايد اندر حواس

مرا داده اي  حشمت  و  آبرو
تو هنگام سختي، مرا چاره جو

نكردي مرا پست و محتاج خلق
ندادي مرا رخت و جامه ز دلق

گرفتي ز من خواهشِ مال و جاه
حريصم نكردي تو بر تخت شاه

تو اين گنج ايمان به من داده اي
چه خواهم دگر، جُز  مي و باده اي

خدايا در اين خلوت نيمه شب
در اين حالت مستي و گرم تب

دو چشمان خود را بهم مي نهم
ترا بر جلالت قسم مي دهم

حسابم كن از خيل ياران خويش
از آنان كه جز تو نخواهند بيش

۳ نظر:

  1. Thank you for helping me to start my day with a positive attitude. Dona

    پاسخحذف
  2. سلام بر سعدی زمان
    شعرتان نیایش عارفانه و لطیفی است . ظرافت طبع و روانی و نظم جمله ها شعر را بسیار دلنشین میکند.
    اشعار شما روز بروز پخته تر میشود که نشان از ذوق سرشار شما میباشد.
    از شما متشکرم و حق یارو یاورتان باد.

    پاسخحذف
  3. آينه آن روز که گيري به دست
    خود شکن آن روز مشو خود پرست

    پاسخحذف

Free counter and web stats