چنان شيفته ي اشعار تاگور شده ام كه فكر مي كنم همه ي شعرهاي كتاب «گيتانجالي» را ترجمه كنم.
تاگور در سال 1913 براي اين كتاب جايزه نوبل در ادبيات را دريافت كرد.
تاگور اين كتاب را به زبان بنگالي نوشت و سپس خودش آن را به انگليسي ترجمه كرد.
خيلي دوست داشتم مي توانستم نسخه ي بنگالي را بخوانم كه به زبان مادري تاگور بوده.
دوست من
در اين شب طوفاني
آيا تو، در سرزميني دوردست
در سفر عشقي ؟
آسمان، چون اميد بر باد رفتگان مي نالد
و امشب، خواب ازچشمان من رخت بر بسته است
دوست من
بارها و بارها
در را مي گشايم
به تاريكي خيره مي شوم
و به اين پرسش مي انديشم
كه كدامين گذرگاه از آن توست؟
بركدامين ساحل ظلماني آن رودخانه ي قيرگون
در كدامين حاشيه ي دوردست آن بيشه ي رعب انگيز
از ميان كدامين راه پيچ در پيچ، در اعماق ظلمت
گام بر مي داري؟
تا به سوي من آيي
دوست من
Friend
Art thou abroad on this stormy night
on thy journey of love, my friend?
The sky groans like one in despair.
I have no sleep tonight.
Ever and again I open my door and look out on
the darkness, my friend!
I can see nothing before me.
I wonder where lies thy path!
By what dim shore of the ink-black river,
by what far edge of the frowning forest,
through what mazy depth of gloom art thou threading
thy course to come to me, my friend?
on thy journey of love, my friend?
The sky groans like one in despair.
I have no sleep tonight.
Ever and again I open my door and look out on
the darkness, my friend!
I can see nothing before me.
I wonder where lies thy path!
By what dim shore of the ink-black river,
by what far edge of the frowning forest,
through what mazy depth of gloom art thou threading
thy course to come to me, my friend?
سلام بر سعدي زمان
پاسخحذفخواندن اين شعر مرا مبهوت كرد.
شعر به قدري لطيف و شيرين است كه كلمه اي را براي توصيف اين زيبايي نميابم.
به شما كه ميتوانيد اشعار اين شاعر بزرگ را بخوانيد و به اين زيبايي ترجمه كنيد غبطه ميخورم.
حق يارو ياورتان باد.